هر چند مبارزه با قوانين تبعيضآميز و نژادپرستانه دولت ترامپ عليه شهروندان ايراني-تبار و مسلمان آمريکا - و هر اقليت ديگري - واجب است؛ اما جامعه ما نيازمند يک بازنگري کليتر و اساسيتر در مسئله «مهاجرت» و يک عزم جمعي براي بازيافتن جايگاه و مختصات واقعي خود در جامعه جهاني است.
به گزارش
هفت چشمه به نقل از
منطقه آزاد؛ روح الله مولوي کارشناس روابط بين الملل در يادداشتي نوشت:
از زماني که روند مهاجرت ايرانيان به غرب آغاز شده٬ روزي نبوده که اين جماعت در موضع «دفاع» از وجهه و شخصيت و حقوق اوليه خود نبوده باشد. دهه ۱۹۸۰ دهه کتاب «بدون دخترم هرگز» بود و تصوير يک انسان متحجر٬ خشن٬ زنستيز٬ بينزاکت٬ کثيف٬ دورو و دروغگو و غيرقابل اعتماد با نام «ايراني» عجين شده بود و ايرانيان مهاجر نيز با فرار از اسم «ايران» و معرفي خود به عنوان «پرشن» (Persian) و اصرار بر «آريايي» بودن نژاد خود و افراط در نمايش سبکزندگي «غربي» و تغيير ظاهر و منش و زبان و حتي نام کوچک خود؛ مدام در اضطراب فاش شدن هويت واقعيشان بسر ميبردند تا از فشارهاي جامعهء ميزبان در امان باشند؛ - آيا شما ايراني هستيد؟ - نه! نه! «پرشن» هستم.
دهه ۱۹۹۰ دههء تصوير ايراني «تروريست» بود و «انگشتنگاري» در مرزها و توهين در سفارتخانهها و بازجويي در ادارات مهاجرت و نگاههاي مشکوک شهروندان جامعه ميزبان در خيابان و رستوران و محل کار٬ و تلاش بيوفقهء بخش عمده مهاجران ايراني براي اثبات اينکه «عرب» و «مسلمان» نيستند و هيچ «آزاري» ندارند و سياستهاي غرب را هم تاييد ميکنند و جز تفريح و رقص و لباس مارکدار و ماشين مدلبالا مشي ديگري در زندگي ندارند.
در سالهاي ۲۰۰۰ تصوير ايرانيان را با «بمب اتم» و «کلاهک هستهاي» و «تهديد» براي صلح جهاني درآميختند؛ سالهاي تحريم اقتصادي و مسدود کردن حسابهاي بانکي و محدوديت در انتقال پول و محروميت از تحصيل در برخي رشتههاي علمي و زنداني کردن شهروندان ايراني-تبار به جرم «نقض تحريمها» و زير ذرهبين قرار دادن تمام فعاليتها و تعاملات و رفت و آمدهاي مهاجران ايراني؛ سالهايي که براي مهاجران ايراني هر روزش با «Petition» نوشتن و امضاء جمعکردن و کمپين راه انداختن و دست به دامان وکلا و سياستمداران و فعالان اجتماعي شدن و در پي استدلالات حقوقي و اخلاقي و انساني گشتن٬ براي حفظ شأن و غزت خود٬ گذشت!
از سال ۲۰۱۷ به اين طرف ظاهراْ براي دولت جديد آمريکا و لابيهاي اسرائيلي و حاميان سعودي و مشاوران نومحافظهکار و جنگطلب آن٬ ديگر هيچ «توجيه» و «بهانه»اي هم براي اعمال فشار بر شهروندان ايراني-تبار و خانوادههايشان نياز نيست. کافي است که رئيس جمهور پشت ميزش بنشيند و يک «فرمان اجرايي» امضاء کند و با بادي در غبغب آن را جلوي دوربين تلويزيون بگيرد تا ميليونها ايراني را از ورود به کشورش منع کند.
اما عجب اينجاست که در طول تمام اين سالها حتي ذرهاي از شوق و اشتياق و حرص بيپايان ايرانيان براي مهاجرات به غرب کاسته نشده؛ هنوز «آرزو»ي بسياري از جوانان ايراني رفتن به «خارج» است٬ هر ساله صدها هزار ايراني در انتظار رسيدن نوبتشان براي «مصاحبه» در کنسولگريهاي کشورهاي غربي نشستهاند٬ هنوز همهء اندوختهء سرمايههايشان را دو دستي تقديم وکلاي مهاجرت و قاچاقچيان مرزي ميکنند تا کارشان را «درست» کنند يا از مرز عبورشان بدهند٬ هنوز دانشجويان و نخبگان ايراني به محض دريافت يک مدرک تحصيلي يا کسب يک رتبهء بالا در يک کنکور يا مسابقه يا المپياد علمي بيدرنگ اقدام به مهاجرات ميکنند٬ هنوز آموزشگاههاي زبان در سراسر کشور پُر است از ايرانياني که با هيچ هدفي جز «مهاجرت» مشغول فراگيري زباناند٬ هنوز در اردوگاههاي پناهندگي اروپا در کنار آورگان جنگي خاورميانه و آفريقا چهرههايي ايرانياني با لبهاي دوخته ديده ميشود که براي دريافت پذيرش در اين کشورها در حال تحصناند...
کاش يک هزارم اين بُردباري و تحمل و انعطافپذيري و تلاش و انگيزهاي که براي «زندگي» در خارج از کشور در جامعهء ما وجود دارد براي «ماندن» و «ساختن» کشورمان وجود داشت. کاش يک هزارم نيرو و عمري که ايرانيان براي مقابله با سختيهاي «غربت» و کنار آمدن با بدخُلقيهاي جامعهء ميزبان و تلاش براي «پذيرفته» شدن و جدال روزمره براي شهروند «درجه دو» نشدن و کوشيدن براي اثبات شخصيت و منزلت خود در کشورهاي غربي ميسوزانند٬ صرف ارتقاي سطح زندگي و رفاه و حقوق شهروندي و رتبهء علمي و جايگاه بينالمللي کشور خودشان ميکردند.
هر چند مبارزه با قوانين تبعيضآميز و نژادپرستانه دولت ترامپ عليه شهروندان ايراني-تبار و مسلمان آمريکا - و هر اقليت ديگري - واجب است؛ اما جامعهء ما نيازمند يک بازنگري کليتر و اساسيتر در مسئله «مهاجرت» و يک عزم جمعي براي بازيافتن جايگاه و مختصات واقعي خود در جامعهء جهاني است تا با امضاي يک «فرمان اجرايي» توسط يک سياستمدار خارجي تا اين حد متاثر نشويم؟؟؟
انتهاي پيام/1026ج